تاثیرات گفت و گوهای درونی
تاثیرات گفت و گوهای درونی
انسان موجود عجیبی است و قابلیت های فراوانی دارد می تواند در آن واحد که در حال نگاه کردن یا حرف زدن با دیگران است با خود نیز گفت و گو کند درواقع همه ی ما مدام در حال گفت و گو با خود هستیم. و کیفیت این گفت و گوهای درونی است که تعیین می کند واکنشمان به محیط چطور باشد؟ شاد باشیم یا غمگین، ناراحت و افسرده یا پر انرژی، امیدوار یا ناامید.
تمرین عملی
همین لحظه چشمان خودتان را ببندید و به شانه ها و گردن اجازه دهید
در وضعیت راحتی قرار بگیرند حالا به افکار خود نگاه کنید افکار شما
مانند ابرهایی هستند که در آسمان ذهنتان می چرخند. به افکارتان اجازه ی عبور دهید.
حالا حسی که در حال حاضر در حال تجربه ی آن هستید را بنویسید.
افکار ما مانند ابرهای آسمان می آیند و می روند و برای لحظاتی حال ما را تغییر می دهند گاهی رعد وبرق هایی ایجاد می کنند گاهی اشک ما را در می آورند وگاهی آفتابی و صاف هست که البته به ندرت آسمان ذهنمان بدون ابر خیال و فکر می باشد و اگر به آن ها حواسمان نباشد عنان زندگی و احوالات ما را در دست می گیرند.
سه مرحله ی گفت و گو با خود
برای این که بتوانید کنترل ذهن خود را به دست بگیرید باید در مرحله ی اول بتوانید واقعیت ها را از خیالات خود جدا کنید . یکی از مواردی که خیلی ما را اذیت می کند ذهن خوانی است یعنی بر اساس خیالات خود حرف ها و اعمالی را به دیگران نسبت می دهیم که واقعیت ندارد. سال ها پیش زمانی که در مقطع راهنمایی مشغول تحصیل بودم یک روز در جمع سه چهار نفره ی دوستانم نشسته بودیم و در حال حرف زدن در مورد زمین و زمان بودیم یکی از دوستانم در آن جمع دندان های جلوییش زرد رنگ بود ولی هیچ گاه ما این را به دیده ی یک نقص یا عیب نگاه نمی کردیم آخر در آن زمان بیشتر خانواده ها بسیار پر جمعیت بودند و از لحاظ مالی آنقدر در مضیقه بودند که رسیدگی به دندان ها جزو کارهای لوکس اضافی محسوب می شد. ناگهان همان دوستم به دوست دیگرم گفت تو خیلی بد اخلاق هستی و همه ی ما مبهوت به او نگاه کردیم که چرا در میانه ی این بحث های داغ نوجوانانه این موضوع بی ربط را مطرح کرده و همگی به او حمله کردیم که چرا چنین حرفی زده و در کمال تعجب همه او گفت: آخه داشت تو ذهنش به من می گفت دندون هاش چقدر زرده. وما با دهانی باز به او نگاه می کردیم این تصویر هیچ وقت از ذهن من پاک نمی شود و همیشه سعی می کنم به یاد این موضوع ذهن کسی را نخوانم و تا طرف مقابلم حرفی را به طور مستقیم به من نگفته چیزی نگویم.
یکی از راههایی که به ما کمک می کند در دام ذهن خوانی نیفتیم این است که این پرسش ساده را همواره از خود بپرسیم آیا افکار من حقیقت است یا صرفاً خیالات من است؟
مرحله ی بعدی گفت و گو با خود این است افکار غیر ارادی خود را متوقف کنید لازم است گاهی مثل یک پلیس سخت گیر با خود عمل کنید و تابلوی ایستی همواره در دست داشته باشید و افکاری که ناگهان به شما حمله ور می شوند را با تابلوی ایست متوقف کنید.
در کتابی جمله ی جالبی خواندم نوشته بود نمی توانی مانع از نشستن پرنده روی موهایت شوی اما نباید بگذاری آن جا لانه بسازند. ممکن است شما نتوانید مانع از ورود اولین فکر ناامن به ذهن خودتان شوید ولی می توانی به فکر های دوم سوم و چهارم اجازه ی ورود ندهی و اجازه ندهی این افکار مزاحم در ذهنت لانه سازی کنند.
و آخرین مرحله ی گفت و گو با خود رها کردن و هیچ کاری انجام ندادن است و در واقع عمل به شعار شرکت پپسی شاید در این لحظه کمک کننده باشد در لحظه زندگی کنید و آینده و گذشته را رها کنید و اجازه ندهید این افکار حال شما را به هم بریزد.
روش گفت و گو با خود مستلزم این است در هرلحظه و فرصتی تمرین کنید ولی به خود سخت نگیرید و وسواس گونه عمل نکنید من همیشه به مراجعانم می گویم افکار شما مثل اجسامی که در فضای سیال بی وزنی در حال حرکت هستند در ذهن شما حرکت می کنند و هرلحظه امکان برخورد آن ها با چیزهای دیگر وجود دارد فرض کنید در یک فضا پیما شرایط بی وزنی را تجربه می کنید آن گاه همه چیز برای شما ممکن است آزار دهنده باشد توصیه ی من این است که با نوشتن افکارتان روی کاغذ به آن ها وزن دهید تا نیروی گرانش زمین باعث شود آن ها در جایی بنشینند و آن گاه شما می توانید با ذهنی آزاد و رها کنترل محیط اطرافتان را به دست بگیرید.
تمرین عملی
همین الان کاغذ و قلم بردارید و سه فکری در فضای ذهنتان در حال حرکت است را بنویسید.
دیدگاهتان را بنویسید